سایکو ترید
تا اینجا فهمیدیم که دیسیانین اصولاً نسبت به میدانهای مغناطیسی حساس است. اما برای اینکه ببینیم آیا سر انسان هم میدان مغناطیسی دارد یا نه باید سری به نورولوژیست ها بزنیم :
نورولوژیست ها (عصب شناسان) ثابت کردند که سیستم عصبی بدن بطور کلی توسط پیام هایی که در واقع پالس الکتریکی هستند اداره می شود. معلوم شد که در بدن انسان در هر ثانیه هزاران پالس الکتریکی مبادله می گردد.
این پالس ها از مغز به نواحی دیگر بدن می روند و یا بالعکس از نواحی مختلف بدن راهی مغز که سیستم مرکزی کنترل اعصاب است می شوند. یعنی مغز انسان یک سیستم بزرگ تبادل جریان های الکتریکی است و از طرفی «آندره ماری آمپر» و «جیمز کلارک مکسول» از قرن نوزدهم نشان داده بودند که هر جریان الکتریکی پیرامون خود یک میدان ایجاد می کند.
فرهاد اکسچنج را بهتر بشناسید!
بنابراین نتیجه گرفته شد که : هاله ی انسان چیزی نیست جز همان امواجی که میدان الکترومنیتیکی مغز انسان ارسال می دارد.
در ادامه لازم است توضیحی هم راجع به نورولوژی بیاوریم: (برای توضیح بیشتر رجوع کنید به کتاب اصول نورولوژی نوین نوشته ی مایک چمبرلن)

تحقیقات عصب شناسی بطور اخص از سال ۱۹۴۰ و زیر نظر پروفسور رامون کاخال اسپانیایی آغاز شد (سریالی از زندگی این مرد بزرگ از تلویزیون جمهوری اسلامی سالها قبل پخش شده است) . چند سال بعد دکتر خوزه دل گادو آزمایش جالبی را انجام داد. این آزمایش در مقابل چشم ده ها هزار نفر تماشاچی در میدان گاوبازی مادرید اتفاق افتاد.
داستان از این قرار بود که دژ بزرگ آهنی باز شد و گاو نر عظیم الجثه از درون تاریکی به میان میدان جست. این کوه گوشت و استخوان با دو شاخ ستبر و قوی مستقیم به سوی دل گادو پیش آمد.
سایکو ترید قسمت ششم
نفس در سینه ی ده ها هزار تماشاچی و عکاس و خبرنگار حبس شده بود. فقط صدای چهار نعل گاوی خشمگین که به سوی مردی در وسط میدان می دوید به گوش می رسید . همه انتظار لحظه ای را می کشیدند که دل گادو روی شاخهای گاو نر به آسمان پرتاب شود. یا شاخهای تیز سینه ی او را بشکافد. دل گادو بجای گاوبازان و شمشیر مخصوص تنها یک فرستنده ی رادیویی داشت که چند دکمه روی آن نصب شده بود.
گاو با سرعت هر چه تمامتر تا ده قدمی دل گادو پیش آمد و یک لحظه باقی بود تا او را از پای درآورد. تمام چشمها به یک نقطه دوخته شده بود و هیچ کس نمی دانست چه خواهد شد.
در همین حال دل گادو دکمه ای را فشار داد و گاو روی دو دست جلو چنان ترمز کرد که چند متر روی شنهای میدان کشیده شد. در حالیکه نگاهی به دل گادو می انداخت بی اختیار برگشت و آهسته و مغموم و بی تفاوت بسوی جایگاه اولی خود برگشت. مردم هنوز می ترسیدند که اگر فریاد بزنند گاو خشمگین برگردد ولی دیگر گاو خشمگین نبود. دل گادو با فرستنده ی خود از طریق گیرنده ای که فقط با یک الکترود یعنی سیم بسیار نازکی به مغز گاو وصل شده بود دستور آنرا صادر کرده بود.
این معجزه ی علم بود. نه تنها با گسیل مقدار کمی الکتریسیته فرمان بازگشت داده شده بود بلکه احساس عصبانیت گاو را هم به بی تفاوتی و ارامش تبدیل کرده بود.
آزمایشات بعدی دل گادو و همکارانش جای تردید باقی نگذاشت که مغز دارای میدان مغناطیسی است و از طریق امواج الکترومنیتیک می توان بر این میدان مغناطیسی اثر گذاشت.
سایکو ترید قسمت هفتم – نویسنده: فرهاد مقدم سلیمی